فاطمه شعبانی : در همه دنیا جنگ یک بازی نیست و گلوله وترکش که میآید انتخاب نمی کند به جان کی بنشیند؛هرکسی که در دسترسش باشد مهمان جانش میشود. در شبهای عملیات و زیر بارش گلوله های دشمن عکاسانی بودند که لحظاتی را ثبت کردند و برای آیندگان به یادگار گذاشتند که اگر در قاب دوربین نمی نشستند برای همیشه فراموش می شدند. بسیاری از عکاسانی که در خط مقدم شرکت کردند و جان عزیزشان را از دست دادند. روز عکاس بهانه ای بود تا با « سعید صادقی» عکاس جنگ گفتگویی داشته باشیم. صادقی معتقد است:« ذات عکاسی از جهان پیرامون ما بخشی از حقیقتی است که زیر پیکر واقعیت را می شکافد تا خاصیتی در زندگی انسان ها داشته باشد.»

30 سال بعد از پایان جنگ تحمیلی به بعضی از عکسها نگاه میکنیم انگار چیزهای دیگری را در عکس ها کشف میکنیم که قبل از این ازش غافل بودیم ، دلیلش چیست؟
زمان جنگ آنقدر حوادث داغ است که همه چیز ابزاری میشود چون شرایط ایجاب میکند که همه چیز در این راستا قرار بگیرد که نیروها را برای رفتن به جبهه و جنگیدن ترغیب کنند اما بعد از پایان هر جنگی یک جور خاموشی و سکوت همه جا را فرا میگیرد و انسان عمیق تر به واقعه ای که در گذشته اتفاق افتاده است فکر میکند و نسبت خودش را در واقعه ای که اتفاق افتاده پیدا میکند و این موضوع باعث میشود که تمرکزش عمیق تر شود.
در لحظه ای که سیل می آید شما نمیتوانید تصمیم بگیرید فقط تنها تصمیمی که میگیرید این است که کجا قرار بگیرید که نجات پیدا کنید اما وقتی سیل تمام میشود شما عمق فاجعه را حس میکنی اما در آن لحظه لمس نمیکنی؛ در لحظه واقعه شما خودت را حفظ میکنی برای همین عکاسی بحران سخت است که در لحظه واقعه شما تصمیم بگیرید چه لحظه ای را انتخاب کنید. در جنگ و در شرایطی که آدم قادر نیست تصمیم بگیرد و ذهنش از کار افتاده است حتی قدرت تصمیم گیری ندارد عکاس در دل ماجرا قرار میگیرد و باید از گلوله باران، نعره ها ، فریادهای کمک و سوختن انسانها عکس بگیرد اینجا تجربه به کمک انسان میآید. برای همین عکس شخصی مثل من که در 34 عملیات شرکت داشتم با شخصی که برای اولین بار در عملیات شرکت و عکاسی میکند فرق دارد.
ماندگار ترین عکسی که تا به حال ثبت کردید کدام عکستان است؟
من خودم نمی توانم بگویم این را دیگران باید بگویند.در سالهای اخیر در چند دانشگاه ایران نمایشگاه عکس برگزار کردم دانشجویانی که از نمایشگاه بازدید کردند در یاداشتهایی که نوشتند گفتند اثر این عکسها بسیار بیشتر از فیلمهایی بودکه تلویزیون پخش کرده است. دانشجوها نوشتند ما جنگ را باور نداشتیم عکسهای شما این باور را برای ما ایجاد کرد. اما 2 تا عکس است، یکی عکس اعزام به جبهه و مادری که برای بدرقه فرزندش آمده و شما چهره ها را نمی بینی ولی درون مادر که فرزند دلبندش را به جبهه می فرستد با اندوهی درپاهایش مشخص است و یک عکس دیگر هم مربوط به عملیات بدر در سال 1364 در شرق بصره است که کل ایثار را در یک قاب عکس می بینید نوعی شکست همراه با ایثار را شما می بینید آدمهایی که مثل پنبه کوبیده شده اند در فضایی غبارآلود . انسان هایی که باایثار و فداکاری به دل مرگ وارد میشوند شما چهره هیچ کدام را نمیبینید فقط گردغبار است؛ مثل یک نقاشی اذیت نمیشوی و این خیلی مهم است که نباید بیننده را اذیت کرد دست و سر قطع شده را نشان داد ولی باید بیننده حس کند و در درونش بنشیند عکاس باید تمام شرایط را در قاب عکس وارد و بیننده نه در چشم بلکه در درونش احساس کند. احساس مشترک ایجاد کند، احساس اینکه از دیگری طلبکار نباشی که من رفتم جانم و سلامتی ام را دادم تو چرا نیامدی؟ احساس مشترک همبستگی و مسئولیت در قبال وطن.

چرا در زمان جنگ بسیاری از عکاسان به همراه خط شکنان در خط مقدم بودند؟
یک واقعیت است که هرچه از واقعه فاصله داشته باشی عکسی که میگیریی غیر قابل باور است و برعکس هرچه نزدیک تر باشی باورپذیری اش بیشتر است. عکاسی در خط مقدم خیلی سخت بود. تو مرگ را می بینی تو در آغوش مرگ هستی گذشته و آینده همه چیز فراموش می شود و این لحظه موقعیت جسارت است و سخت است که تصمیم بگیری چی ثبت کنی که برای آیندگان نسبت به آن مسئولیت ایجاد بکنید.
برای اینکه یک عکاس عکس ماندگار بگیرد غیر از ابزار چه چیز دیگری باید داشته باشد؟
به نظر من مهمترین چیز احساس مسئولیت و صداقت نسبت به چشمان و نگاه هایی که قرار است این عکسها را ببیند و نسبت به آن لحظه این واقعه ارتباط ایجاد کند. عکاس تک لحظه خودش را انتخاب میکند و هرعکاس از یک واقعه روایت و نگرش خودش را دارد آنچه که خیلی اهمیت دارد این است که بیننده روی عکس مکث کند و نسبت به آن واقعه بیتفاوت نباشد؛ این واقعه میتواند یک واقعه ورزشی، سیل، زلزله، اشتغال .... باشد. واقعه هرچی هست عکس باید برای بیننده احساس مکث ایجاد کند.

آیا عکاس موقع عکاسی باید بی طرف باشد یا نه؟
اصلا، یک عکاس نمیتواند بیطرف باشد چون با انسان طرف است و وقتی شما با انسان طرف هستی نمی توانی بیطرف باشی. شما با یک لحظه انسانی مثلا واقعه جنگ یا زلزله مواجه هستی که ویرانی ایجاد کرده و این ویرانی منحصر به همسایه من نیست بلکه ویرانی برای همگان است یا کشوری که درگیر جنگ میشود یا حتی درگیر یک رویداد خوب ورزشی و یک شور و شوق و احساس ملی که باید آن محیط را با خودش همراه کند تا قابل باور باشد و بار شناسنامه آن سرزمین را پیدا کند آن شناسنامه برای همه است و به نام سعید صادقی عکاس نیست شناسنامه همه ایران است. زبان عکاسی جهان شمول است شما به عنوان یک ایرانی دارید با اروپایی یا آفریقایی صحبت میکنی و عکس من از هر واقعه ای به غرب و شرق میگوید برای من ایرانی این اتفاق تلخ یا شیرین افتاده است. این بومی بودنش خیلی مهم است پس عکاس نمیتواند بیطرف باشد.
خوبی عکس این است که نیاز به مترجم ندارد و همه دنیا میتوانند ببینند و برداشت خودشان را بکنند نظر شما چیست؟
دقیقا همینطور است، اما قدرت عکس خیلی مهم است که نیازمند معلومات، اطلاعات ودانش است شما میتوانی با یک عکس دردها و رنج های عمیق یک لحظه و حال و هوای مردم و فضا را را بیان و دیگران را با آن روبرو و درگیر کنی که روی آن مکث کند چون طرف مجبور نیست به عکس نگاه کند اما قدرت عکاس و نگرش و انتخاب آن لحظه آن واقعه باعث میشود ارتباط ایجاد شود.

سطح عکاسی ایران با جهان قابل مقایسه است؟
بله فکر میکنم عکاسی ایران در سطح خوبی است و به نظر می آید الان تحولات بیشتری شکل گرفته و در نسل جدید اتفاقات خوبی در حال رخ دادن است.